درد مشترک
تابستان داغ سال ۱۳۸۸ در همان روزهای ابتدایی اعتراضات «جنبش سبز»، در میدان ولیعصر تهران شاهد شعار جالبی بودم. مردم هیجانزده که برای نخستینبار شهامت شعاردادن علیه شخص اول مملکت را پیدا کرده بودند، به شکل ریتمیک میخواندند: «سید علی پینوشه، ایران شیلی نمیشه!»
محتوای این شعار برای نسل جوانِ آن روزگار ایران روشن بود؛ هرچند که احتمالاً از جزئیات ارتباط دیکتاتور کشورشان با همتای شیلیایی، و همینطور شباهت وقایع تاریخی ایران و شیلی اطلاع زیادی نداشتند. من هم یکی از همان جوانهای موسوم به «نسل انقلاب» بودم که از کودکی تا آن روز، زندگیام بازیچه وقایع سیاسی قرار گرفته و «حسرت یک زندگی معمولی» به دلم مانده بود. جعبه دردهایی که کمکم بزرگ و بزرگتر میشد و بعدتر مثل یک تابوت، سنگینیاش را به دوش میکشیدیم.
آن شعار کذایی که «سید علی خامنهای» را به «آگوستو پینوشه» شباهت میداد و درباره عدم تکرار تجربه شیلی رجز میخواند، پیشتر در تجمعات اعتراضی دانشجویان خطاب به «محمود احمدینژاد» هم شنیده شده بود: «احمدی پینوشه، ایران شیلی نمیشه». اما قضیه وقتی جالبتر میشود که بدانیم پیشینه این شعار به وقایع تیر ۷۸ و حتی خیلی پرحاشیهتر از آن، به سالهای ابتدایی پس از انقلاب ۵۷ برمیگردد. وقتی که بعضی هواداران «ابوالحسن بنیصدر» اولین رئیس جمهور ایران، برای روحیهدادن به او از اقتدار پینوشهوارش میگفتند و جناح مخالف برای بدنام کردن او، به دیکتاتوری پینوشه منسوبش میکردند. ظاهراً شعار ایران شیلی نمیشه از همانجا زاده شده است. اما چرا چنین مقایسهای اینطور زبانزد شد و چرا تاریخ شیلی اینقدر برای مردم ایران مهم و شناخته شده بود؟ چه نسبتی میان کشوری ملتهب در قلب خاورمیانه، با سرزمینی از آمریکای لاتین در آن سوی کره زمین برقرار بود؟ راز ناگفتهای که این دو کشور بسیار متفاوت را به هم پیوند داده و باعث شده تا چشم مردم هر دو کشور همچنان به همدیگر باشد چیست؟ سال ۱۴۰۱ در اعتراضات «زن، زندگی، آزادی» باز هم شعار سید علی پینوشه شنیده شد ولی حالا در کتاب تاریخ، «شیلیشدن» یا به عبارت دیگر: رسیدن به سرنوشتی مثل شیلی، معنای تازهای پیدا کرده که منفی نیست.
کشور شیلی در دوران معاصر، یک دوره دیکتاتوری خونبار و زوال حکومت وحشت به دست مردم را تجربه کرده که مطالعه تطبیقی آن با تاریخ ایران، بسیار جالب توجه است. علاوه بر اشتراکات تاریخی دوره دیکتاتورها، آنجا که بحث به فرایند احیای دموکراسی در شیلی میرسد میتواند سرمشقی روشن و الهامبخش برای ما و آینده ایران باشد. با این همه شباهتهای حیرتانگیز در سرگذشت (تاریخ) دو کشور، میتوان امیدوار بود که سرنوشت (آینده) ما هم مثل شیلی همراه با سعادت باشد. بهویژه در دوران حساسِ به زانو در آوردن دیکتاتوری، چگونگی گذار بدون خشونت به سوی دموکراسی، روند دادرسی و دادخواهی قربانیان، و بنیانگذاری پایههایی محکم برای آزادی جامعه.
برای شروع، اجازه بدهید به صورت خلاصه آنچه در شیلی گذشت را مرور کنیم. ساعت ۸:۳۰ روز ۱۱ سپتامبر ۱۹۷۳، نظامیان با رهبری ژنرال آگوستو پینوشه دست به کودتا زدند. هدف، سرنگونی دولت مارکسیست «سالوادور آینده» و چنان که «ریچارد نیکسون» به «ریچارد هلمس» مدیر سازمان سیا دستور داد: بهکار بستن تمام توان «برای جلوگیری از تشکیل کوبای دوم» بود. دوران «جنگ سرد» بود و زورآزمایی ابرقدرتهای شرق و غرب، خون و خاکستر بسیاری در چهارگوشه جهان به جا گذاشت. ۶ سال بود که آمریکاییها «چهگوارا» را کشته بودند، در ویتنام درگیر جنگ بودند و خیلی دلشان میخواست به هرشکل ممکن، به این دردسر تازه یعنی نفوذ تفکر چپ در آمریکای لاتین – حیاط خلوتشان- خاتمه بدهند.
امروزه تمام جهان ۱۱ سپتامبر را با حادثه ترور علیه ایالاتمتحده بهیاد میآورند، اما حقیقت این است که سیاستمداران این کشور بانی سپتامبر سیاهی بودند که ۳ دهه پیش در چنین روزی کلید خورد. کودتا در نهایت خشونت انجام شد. نظامیان برای نابود کردن سالوادور آینده و همراهانش، با مسلسل و توپ به کاخ «مونهدا» شلیک کردند و بعد هواپیماها در ارتفاع پایین و با دقت کاخ ریاست جمهوری را بمباران کردند. جویهای معروف سانتیاگو مملو از اجساد باد کرده شد و گفته میشود حدود ۳۰ هزار نفر کشته یا ناپدید شدند. علاوه بر این، سلسلهای از وقایع تراژیک به جسم و جان شیلی و مردمانش تحمیل شد. یکدهم جمعیت ۱۰ میلیون نفری کشور مجبور به مهاجرت و تبعیدی طولانی شدند، تعقیب و ترور مخالفان حتی در خارج کشور ادامه پیدا کرد و…
این داستانی به قول فردوسی «پُر آب چشم» است که البته پایان خوشی دارد. برای شنیدن آن آماده هستید؟
معرفی کتاب: آثار نرودا
برای ورود به داستان شیلی بد نیست از فرهنگ و هنر این کشور شروع کنیم. بزرگان ادبیات شیلی ۲ بار برنده جایزه نوبل شدهاند و از این نظر کارنامه بینظیری در آمریکای جنوبی دارند. درخشانترین چهره در میان مشاهیر ادبی شیلی «پابلو نرودا» است که علاوه بر شعر و هنر، دستی هم در سیاست داشت و در مرور تاریخ بارها به نام او برمیخوریم. از نرودا کتابهای شعر بسیاری به فارسی منتشر شده که معروفترین آنها «هوا را از من بگیر، خندهات را نه!» با ترجمه «احمد پوری» است که بارها چاپ مجدد شده. بلندیهای ماچوپیچو، اسپانیا در قلب ما، سرود اعتراض و… از دیگر مجموعه شعرهای نرودا هستند. اما پیشنهاد ما، مطالعه کتاب خاطرات این شاعر و سیاستمدار ماجراجو است. ترجمه فارسی این کتاب یکبار سال ۱۳۵۹ با عنوان «خاطرات من» با ترجمه «هوشنگ پیرنظر» و توسط انتشارات آگاه چاپ شد. نسخه جدیدتر نیز سال ۹۵ با نام «اعتراف به زندگی» با ترجمه احمد پوری توسط نشر چشمه منتشر شده است.
بنیاد شیرین عبادی یک سازمان غیرانتفاعی معاف از مالیات
501(c)(3) registered tax-exempt nonprofit organization, US Federal Tax ID #75-3149224
حق چاپ ©2023 بنیاد شیرین عبادی