تاریخ جنبش‌های اجتماعی

تجربه شیلی (بخش چهاردهم)

فقط نامش باشکوه بود!

قسمت قبل، در معرفی آگوستو پینوشه به این نکته اشاره کردیم که او هم مثل اکثر دیکتاتورها با ضعف‌های شخصیتی متعددی دست‌به‌گریبان بود. مهم‌تر از همه اینکه او با محافظه‌کاری شدیدش، تا پیش از کودتا شخصی خنثی بود و «فرصت‌طلبی» نقش اساسی در رسیدن او به قدرت داشت. و پس از آن بود که به ضرب و زور پروپاگاندای حکومتی، انواع صفات و القاب مورد علاقه خودکامگان به نام او پیوست شد: از «ژنرال معجزه‌گر» گرفته تا «ناجی کشور» و «پدر ملت».

ترس و تزلزل پینوشه را از همان نقش‌آفرینی مضحکش در کودتا می‌توان دریافت. دو- سه ماه پیش‌تر، وقتی کودتای ناقص «اِل تانکازو» رخ داده بود پینوشه خودش را پنهان کرده و تازه زمانی که شورش سرکوب شد با ژستی فاتحانه کنار سالوادور آیِنده وارد میدان کاخ ریاست‌جمهوری شد. ولی در کودتای ۱۱ سپتامبر، طراحان اصلی دیگر اجازه طفره‌رفتن را به او ندادند. طبق اسناد افشاشده، عصر شنبه ۸ سپتامبر جزئیات طرح کودتا به اطلاع پینوشه رسید؛ با این هشدار که برنامه قطعی است «حتی اگر تمام فرماندهان ارشد شرکت نکنند.» ژنرال که تحت فشار قرار گرفته بود عصبانی شد. او می‌ترسید عملیات نتیجه عکس داده و شغل و زندگی‌اش را از دست بدهد. پینوشه در جایگاه حرفه‌ای مناسبی بود و از سوی دیگر، موفقیت کودتا به نقش او وابسته بود. تا عصر یکشنبه که ژنرال‌های توطئه‌گر بین خودشان پیمانی امضا کردند، پینوشه هنوز مردد بود و بهانه می‌آورد که خودکار و مُهر شخصی‌اش را پیدا نمی‌کند!

زمان کودتا با اینکه موقعیت او به عنوان پایگاه شماره یک تعیین شده بود، در دامنه کوه آند و جایی دور از مرکز به سر می‌برد. روز قبل هم همسر و دختر کوچکش را به مدرسه کوهستان، اردوگاهی نظامی نزدیک مرز آرژانتین فرستاد تا اگر کودتا شکست خورد از همانجا با هم فرار کنند: یادآور ترس سیدعلی خامنه‌ای در عاشورای ۸۸ و فرار او به مشهد که مدت‌ها بعد از اعتراضات «جنبش سبز» توسط یک چهره امنیتی افشا شد. پینوشه ظهر یکشنبه به اقامتگاه رئیس‌جمهور احضار شده و در آخرین دیدارش با سالوادور آیِنده در مورد نظم عمومی گزارش داد. در همین جلسه، آیِنده طرح مهم‌اش که فراخوان یک همه‌پرسی برای حل تنگناهای سیاسی بود را با او در میان گذاشت. پینوشه متعجب شد و زیر لب زمزمه کرد: «این همه‌چیز رو تغییر می‌ده.» ولی کوچک‌تر از آن بود که با حمایت از این برنامه مسالمت‌آمیز، جلوی وقوع کودتا و ریخته‌شدن خون هزاران هموطن را بگیرد.

پینوشه آنقدر خوب نقش بازی کرده بود که صبح روز کودتا وقتی آیِنده نتوانست با او تماس بگیرد، خوش‌دلانه در موردش گفت: «بیچاره پینوشه باید دستگیر شده باشه.» تا ساعت ۸:۴۲ که تأسیس خونتا (شورای نظامی) چهار نفره اعلام و آگوستو پینوشه به عنوان یکی از سران خیانتکار ارتش رسماً معرفی شد.

  • پینوشه سوار بر اسب، رئیس‌جمهور آیِنده را پس از شورش ال‌تانکازو اسکورت می‌کند


از اینجا به بعد، دیگر همه‌چیز تغییر کرد. حتی نام او که داشت وارد لیست سیاه دیکتاتورها می‌شد هم معنی دیگری به خود گرفت. اسم کوچک او برگرفته از «آگوست» هشتمین ماه میلادی، به «آگوستوس» نخستین امپراتور روم منسوب است و به معنی کبیر ترجمه شده. این نام در فرانسوی به معنی «فرخنده» و از نظر خود پینوشه «باشکوه» بود. اصولاً دیکتاتورها به نام و لقب‌های یگانه و اغراق‌آمیز علاقه خاصی دارند. مثلاً «ژوزف دزیره موبوتو» دیکتاتور کنگو، وقتی سال ۱۹۷۱ برای دومین‌بار کودتا کرد نه‌تنها اسم کشورش را به «زئیر» تغییر داد بلکه سال بعد اسم خودش را هم گذاشت «موبوتو سسه سکو کوکو نگبندو وا زا بانگا» به معنی: «جنگجوی نیرومندی که به خاطر صبر و اراده منعطفش پیروز خواهد شد و پی‌درپی فتح می‌کند و پشت سرش آتش به‌جا می‌نهد!»

یا سرهنگ «معمر قذافی» حاکم لیبی، که دوست داشت «امیرالمومنین» صدایش کنند و در یکی از جلسات سران کشورهای آفریقایی خودش را «شاه شاهان» نامید. «عیدی امین» خودکامه اوگاندا هم برای خودش فهرستی از عناوین ساخته بود: عالیجناب، رئیس‌جمهور مادام‌عمر، فیلدمارشال الحاجی، دکتر عیدی امین دادا، دارای نشان خدمات برجسته نظامی از بریتانیا، دارنده صلیب ویکتوریا از بریتانیا، فاتح امپراتوری بریتانیا در کل آفریقا به‌ویژه اوگاندا و…

از انصاف نگذریم که پینوشه به همان «اِل ژنرال» و «پدر ملت» و «رهبر کشور» قناعت کرد! عنوان «رهبر» در تمام کشورها و زبان‌ها به نام دیکتاتورها سند خورده: از پیشوا (Fuhrer) برای هیتلر و «دوچه» که ایتالیایی‌ها به «بنیتو موسولینی» می‌گفتند، تا «رهبر فرزانه» و «رهبر کبیر انقلاب اسلامی» که پس از نچسبیدن عنوان «امام» به اسم خامنه‌ای، برای دیکتاتور ایران اختراع شدند. با آغاز رهبری او مسئولان امنیتی برای یگانه‌ماندن اسم خامنه‌ای، سایر خانواده‌هایی که به این نام بودند را مجبور به تغییر فامیلی کردند؛ کاری که پیشتر در سلسله پهلوی دیده شده بود.

چهره دیگری که به این‌دست زرق‌وبرق‌ها علاقه داشت «رافائل تروخیو» دیکتاتور جمهوری دومنیکن بود که خودش را «خیرخواه کبیر ملت» و «پدر سرزمین نوین» نامیده و آنقدر به سینه‌اش مدال زد که مردم به او لقب «مرد تشتکی» دادند! از این نظر، پینوشه هم به خودش کم مدال نداد. اما چنان که گابریل گارسیا مارکز می‌نویسد: «در سانتیاگو معروف است آرزو به دل پینوشه ماند که حمایل معروف “او هیگینز” نماد قدرت مشروع و قانونی در شیلی، را هم زیب پیکر خویش کند تا ظاهر همه‌چیز از نظر وی کامل باشد.» (ماجرای اقامت پنهانی میگل لیتین در شیلی، ص ۶۹) چرا که این حمایل تاریخی که آخرین‌بار بر شانه آیِنده آویخته شده بود، روز کودتا در حمله به کاخ مونه‌دا از بین رفت و حتی بیانیه استقلال شیلی (سندی به تاریخ ۱۸۱۸) که جای امنی قرار داشت هم در آتش سوخت و خاکستر شد.

معرفی کتاب: حکومت نظامی

از ادبیات شیلی غافل نشویم. حالا که تاریخچه کودتا و عملکرد بازیگران اصلی ماجرا را مرور کردیم، بهتر است در مورد دوران دیکتاتوری و چگونگی زندگی مردم زیر سایه وحشت بیشتر بدانیم. رمان «حکومت نظامی» یکی از آثار مهم «خوسه دونوسو» نویسنده شیلیایی، به شکلی پرمعنا با مراسم تدفین همسر «پابلو نرودا» شاعر بزرگ این کشور آغاز می‌شود و پابه‌پای قهرمان داستان که پس از چند سال به وطن بازگشته، در زندگی مردم و فعالان پیشین کندوکاو می‌کند. این رمان با ترجمه استاد «عبدالله کوثری» سال ۱۳۹۵ توسط نشر نی منتشر شده.