تاریخ جنبش‌های اجتماعی

تجربه شیلی (بخش بیست و دوم)

کی‌آس!

تا جایی که می‌شد گفتن از صفحات خونبار تاریخ معاصر شیلی و ایران را به تأخیر انداختیم؛ ولی پیش از پرداختن به جزئیات دردناک، ببینیم این جنایت‌ها در چه بستری اتفاق افتاد؟ در قسمت هفتم گفتیم که کودتا نیاز به زمینه‌سازی داشت و قدم اول توطئه‌گران، ایجاد هرج‌ومرج به شیوه‌های مختلف بود.

کی‌آس (Chaos) به معنی آشفتگی، بی‌نظمی و هرج‌ومرج؛ همیشه میانبُر محبوب فرصت‌طلبانی بوده که معتقدند: «زمانه آشوب، بهترین فرصت برای پیشرفت است.» در حالی که جنبش‌های مدنی مدرن به فضای آرام و اقدامات مسالمت‌آمیز نیاز دارند، اساس تحرکات ضدمردمی بر هرج‌ومرج و خشونت استوار است. فرصت‌طلبان منتظر به‌هم‌خوردن نظم و آرامش جامعه‌اند و گاهی – اگر قدرت داشته باشند- خود عامل ایجاد چنین شرایطی هستند. مثلاً «خوزه گاسپار رودریگز فرانسیا» دیکتاتور پاراگوئه که پس از استقلال کشورش به عنوان نخستین «جمهوری» آمریکای‌جنوبی، به خودش لقب «ال سوپریمو» (رهبر معظم) داد؛ درِ سلول مخالفان را باز می‌گذاشت تا فرار کنند و حتی ۲۹ سپتامبر ۱۸۱۴ گروهی سرباز را به خیابان‌ها ریخت تا در ظاهر ضدانقلاب، مخالفان را به شورش تحریک کنند. این دامی برای مخالفان بود و بهانه‌ای برای پاکسازی و خلاص‌شدن از شر دشمنان به دست حکومت داد. به اعتقاد تاریخ‌نگاران، جمهوری اسلامی هم بارها از شیوه هرج‌ومرج کنترل‌شده برای شناسایی و سرکوب مخالفان استفاده کرده.

اما به هر صورت، فرمول اصلی ساده است: ایجاد هرج‌ومرج و برهم‌زدن نظم موجود (زمینه‌سازی) که بهانه رفتار فراقانونی (کودتا و اقدامات نظامی) و استفاده از خشونت می‌شود. روز ۲۱ سپتامبر یعنی ۱۰ روز پس از کودتا، ژنرال پینوشه در نخستین کنفرانس خبری‌اش به روزنامه‌نگارانی که می‌خواستند بدانند شیلی چه زمانی به حکومت دموکراتیک برمی‌گردد، گفت که هر وقت ارتش بر هرج‌ومرج تسلط پیدا کند، حکومت به یک دولت منتخب تحویل داده خواهد شد. یعنی کودتاچیان به بهانه بی‌نظمی که خودشان آن را رقم زده بودند، وضع اضطراری اعلام کرده و دخالت ارتش و تصاحب قدرت را توجیه می‌کردند.

وضعیت اضطراری (State of Emergency) شرایطی است که دولت می‌تواند به دلیل وضع نامعمول کشور، بعضی از عملکردهای عادی حاکمیت و قوای قضایی و قانونگذاری را تعلیق کرده و آزادی عمل بیشتری داشته باشد. با چنین بهانه‌ای بود که فیدل کاسترو در کوبا نیم قرن دوران ویژه (Special Period) اعلام کرد، یا دولت جرج بوش پس از حمله تروریستی یازده سپتامبر، با تمهیداتی قدرت فراقانونی پیدا کرد تا آزادی‌های مدنی شهروندان و اصول حقوق بشر را زیر پا بگذارد. در جمهوری اسلامی هم که بسیاری از تحلیلگران حیات آن را وابسته به بحران می‌دانند و همواره کشور را در «وضعیت حساس کنونی» نگه داشته، با گذشت نزدیک به نیم قرن از انقلاب ۵۷ همچنان نهادهای انقلابی مثل «دادگاه انقلاب اسلامی» فعالند و از آن‌ها در جهت سرکوب مخالفان و بقای حکومت استفاده می‌شود.

در روزهای منتهی به کودتا، شیلی به دو بلوک مخالف تقسیم شده بود: دولت سالوادور آینده متشکل از احزاب سوسیالیست و کمونیست، در برابر اپوزیسیونی که حزب ملی جناح راست (PN) و دموکرات مسیحیان (PDC) بودند. این روند دوقطبی‌شدن از زمان انتخابات ۱۹۷۰ و پیروزی ائتلاف اتحاد خلق و رئیس جمهوری آینده شدت گرفته بود. هرچه کارگران، کشاورزان، دانشجویان و فعالان چپ سر ذوق آمده بودند، بعضی افراد طبقه بالا، تجار و نظامی‌ها از تغییرات وحشت‌زده بودند. بستر بلوا فراهم شده بود و به قول هرالدو مونیز: «به محض اینکه مخالفان مواضع‌شان افراطی شد، گفتمان از میان رفت و نتیجه‌اش این بود که بازیگران اصلی مانند قوه قضاییه و نیروهای مسلح در امور سیاسی شرکت کردند.»

هرج‌ومرجی که این بهانه را به دست کودتاچیان داد، علاوه بر بمب‌گذاری‌ها و خرابکاری گروه‌های تروریستی دست راستی، بیشتر متأثر از مشکلات اقتصادی بود. معضل کمبود و گرانی ارزاق که ناشی از تحریم اقتصادی آمریکا و توطئه بانک‌ها و شرکت‌های بزرگ بین‌المللی بود، با دو واقعه مهم در تاریخ شیلی یادآوری می‌شود: کنسرت قابلمه‌ها و اعتصاب کامیونداران.

واقعه اول، پاییز ۱۹۷۱ پس از تحریم اقتصادی و هم‌زمان با سفر فیدل کاسترو به شیلی رخ داد. روز اول دسامبر، گروهی از زنان محلات اعیان‌نشین با در دست داشتن دیگ و قابلمه و ماهی‌تابه، در اعتراض به کمبود مواد غذایی تظاهرات کردند. کاسترو که یک دهه پیش با این موضوع مواجه شده بود، درباره خطر هشدار داد. گابریل گارسیا مارکز در کتاب «مرگ سالوادور آینده» واقعه را این‌طور شرح می‌دهد: «زنان شنگول بورژوازی به بهانه اعتراض به جیره‌بندی و تورمِ روبه‌رشد و خواست‌های توده فقیر، به خیابان‌ها ریختند و قشقرقی از به‌هم‌زدن ظرف و ظروف خالی‌شان به راه انداختند. این جریان به هیچ‌وجه اتفاقی نبود، بلکه کاملاً به عکس؛ بسیار پرمعنا بود که آن چشم‌انداز خیابانی روباه‌های نقره‌ای و کلاه‌های گل‌دار، درست در همان بعدظهری علَم شود که فیدل کاسترو دیدار سی روزه‌اش از شیلی را به پایان می‌برد.» (به یاد بیاورید تظاهرات جعلی هواداران «احمد علم‌الهدی» در اعتراض به گرانی را که در دی ۹۶ از مشهد علیه دولت حسن روحانی شروع شده بود، ولی با حضور مردم در خیابان‌ها به یکی از اعتراضات بزرگ علیه حکومت تبدیل شد.)

اتفاق دوم در پاییز سال بعد، هرچند با اعتصاب کامیونداران آغاز شد اما به اعتصاب «کارفرماها» معروف است؛ چرا که با سرازیر شدن بودجه از خارج، مخالفان موفق شدند سران اتحادیه کامیونداران را با خود همراه کرده و به بهانه مخالفت با طرحی در مورد ملی‌کردن وسایل حمل‌ونقل عمومی، اعتصاب راه بیندازند. به دروغ گفته شد که دولت به دنبال مصادره کامیون‌ها است و از روز ۹ اکتبر راننده‌های خشمگین مسیرهای ورودی به سانتیاگو، پل‌ها و تونل‌ها را مسدود کردند. این حرکت بدیع که در تاریخ مبارزات سندیکایی شیلی سلاحی سنتی به حساب نمی‌آمد، به دلیل جغرافیای خاص و طول زیاد کشور، باعث فلج‌شدن اقتصاد و زندگی طبیعی مردم شد. چهار روز بعد، در ۱۳ اکتبر مغازه‌داران هم به اعتصاب پیوستند و احزاب راست از آن‌ها اعلام حمایت کردند. ۱۷ اکتبر پزشکان و اتوبوس‌داران اعتصاب کردند و دو روز بعد اعتصاب عمومیت پیدا کرد و بازرگانان، کارخانه‌داران و… هم دست از کار کشیدند. این اعتصاب‌ها که برای ایجاد رکود و سرنگونی دولت ایجاد شد، ۲۶ روز طول کشید و تخمین زده می‌شود که بین ۱۰۰ تا ۲۰۰ میلیون دلار به اقتصاد ملی شیلی ضرر زد.

به این ترتیب همه‌چیز برای دخالت فراقانونی آماده شده بود. در سال‌های ابتدایی پس از انقلاب ۵۷ هم اسلامگرایان برای قبضه قدرت از همین حربه استفاده کرده و سرکوب خونین سال ۶۰ را رقم زدند. حزب جمهوری اسلامی در جزوه «شیلی و ایران» با مقایسه اعتصاب‌های شیلی با اعتصابات به‌حق کارگران در ایران مدعی شد: «می‌بینید خواهران و برادران مسلمان، توطئه‌ها چقدر به هم شبیه است؟ همان اقدامات در ایران تکرار می‌شود… در حالی که امام هشدار می‌دهند که ملت ما برای شکم انقلاب نکرد و قیام ما برای اسلام بود، مع‌هذا ده‌ها نشریه به طرفداری از کارگران کوچک‌ترین اخبار کارگری و دهقانی را با هزار آب‌وتاب و صدها دروغ و افترا به جامعه تحویل می‌دهند و کارگران را در مقابل دولت که خود نماینده ملت است تحریک می‌کنند و محرومیت‌های پنجاه ساله را یک‌جا طلب می‌کنند!»

معرفی فیلم: جنگ علیه دموکراسی

فیلم مستند «جنگ علیه دموکراسی» (The War On Democracy) محصول ۲۰۰۷، به کارگردانی و روایت «جان پِلگر» تاریخ دخالت ایالات متحده آمریکا و نیز ابرشرکت‌های تجاری بین‌المللی در شیلی و کشورهایی چون ونزوئلا، کوبا، گواتمالا، بولیوی، سالوادور و… را مرور می‌کند. پلگر نویسنده و روزنامه‌نگار استرالیایی، با سفر به این کشورها درباره حدود پنجاه سال نفوذ امپریالیسم در آمریکای‌جنوبی و نقش عوامل خارجی در تغییر تاریخ کشورهایی مثل شیلی توضیح می‌دهد.