تاریخ جنبش‌های اجتماعی

تجربه شیلی (بخش سی‌ و پنجم)

 

کتاب دیکتاتوری

اشتراکات تاریخی ایران و شیلی و همچنین نقاط تشابه دیکتاتورها، پایان ندارد. تازه ما وارد حوزه‌های مهمی مثل فرهنگ و هنر، ورزش، دین، زنان و… نشدیم و در مجال دیگری به آن‌ها خواهیم پرداخت. نکته مهمی که در تمام موارد دیده می‌شود اینکه کل سیاست‌ها و عملکرد یک حکومت دیکتاتوری بر محور شخص رهبر می‌گردد و چنان که در ایران معروف است همه تلاش می‌کنند «تا آقا خوشش بیاید!»

فیلم یکی از سخنرانی‌های علی خامنه‌ای وجود دارد که طی آن هرجا از نظام یا حکومت می‌گوید، مرتب با انگشت به سینه خودش می‌زند: «هرچه نظام جمهوری اسلامی مصلحت بداند… حوزه‌های علمیه باید خود را سربازان نظام بدانند، برای نظام کار کنند، برای نظام دل بسوزانند، در خدمت تقویت نظام حرکت کنند… به عنوان نظر جمهوری اسلامی…» این آشکارترین تصویر از خودکامه‌ای است که به چیزی کمتر از برقراری کیش شخصیتی خود به عنوان قانون کشور، راضی نیست. خامنه‌ای سال ۱۳۹۱ در جمع دانشجویان هوادارش سخنانی گفت که رسانه‌های حکومتی و دفتر او آن را سانسور کردند: «من استالین نیستم که یک سری حرف بزنم، بعد عده‌ای را بیاورم تا آن‌ها را تئوریزه کنند.» اما او در عمل از استاد خود جلو زده و تمام ارکان و افراد حکومت از رئیس‌جمهور گرفته تا چماقداران خیابانی، در جهت اجرای امیال رهبر قدم برمی‌دارند. پدیده «جهاد تبیین» که سال‌های اخیر باب شده، در حقیقت دکانی برای فرصت‌طلبانی است که از میان هر سخنرانی خامنه‌ای چیزی پیدا می‌کنند تا به بهانه آن امتیازی بگیرند یا از پول بودجه عمومی، همایش برگزار کنند.

دیکتاتورها برای ساده‌کردن کار و خط‌دادن به زیردستان‌شان، معمولاً دستور مکتوبی صادر می‌کنند که هرچه میزان خودشیفتگی‌شان بیشتر باشد، متن دستور هم مفصل‌تر است. و آن‌هایی که مثل خامنه‌ای و پینوشه برای خود رسالتی قائلند و خودشان را در قامت پیامبران می‌بینند، نمی‌توانند از وسوسه نازل‌کردن یک کتاب‌مقدس جدید دور بمانند. مثلاً هیتلر در دوران زندان، مجموعه عقایدش را در کتاب «نبرد من» نوشت که نقش مهمی در انتشار فاشیسم و قدرت‌گرفتن او داشت. یا «صفرمراد نیازف» دیکتاتور ترکمنستان که با انتشار کتابی به نام «روحنامه» کیش شخصیتی خود را سرلوحه حکومتش قرار داد و روز و هفته مخصوص روحنامه را به عنوان مهم‌ترین روزهای سال در تقویم رسمی کشور گنجاند. این کتاب شبه‌عرفانی چنان با حکومت ترکمنستان عجین شده که حتی پس از مرگ نیازف، جانشین او همچنان از آن استفاده می‌کند. درباره این کتاب و دیکتاتوری ترکمنستان می‌توانید فیلم مستند «سایه کتاب مقدس» (۲۰۰۷) را ببینید.

                                                                                                            کتاب سفید شیلی، در میان کتاب‌های قذافی و مائو

از این کتاب‌های ظلمانی در تاریخ کم نداریم. معمر قذافی هم که تلاش داشت در جهت افکار غرب‌ستیزانه‌اش، میان اسلام و مکتب سوسیالیسم پیوندی ایجاد کند؛ سال ۱۹۷۵ دیدگاه خود را در «کتاب سبز» (الکتاب الأخضر) منتشر کرد. این کتاب و جلد دوم آن که پنج سال بعد چاپ شد، در مدارس تدریس می‌شد و بیانگر سیاست‌های کلی لیبی در تمام سال‌های حکومت قذافی بود. از او جالب‌تر، «مائو تسه‌تونگ» رهبر چین کمونیست بود که با «کتاب سرخ» نه فقط حکومت کرد، بلکه کلی هم پولدار شد! سال ۱۹۶۴ یک افسر جوان ارتش به نام لین بیائو کتابی با عنوان «نقل‌قول‌هایی از رئیس مائو تسه‌تونگ» شامل صدها جمله از نوشته‌ها و سخنرانی‌های جناب رهبر را گردآوری و منتشر کرد. دو سال بعد، گاردهای سرخ که علیه استادان و تحصیلکرده‌ها و هنرمندان تحریک شده بودند و آن‌ها را دشمن طبقاتی می‌دانستند، با در دست داشتن همین کتاب به خیابان ریختند و پاکسازی بزرگی آغاز شد که آن را «انقلاب فرهنگی» نامیدند.

لین بیائو که با این شیرین‌کاری حسابی ترقی کرده بود و تا جانشینی مائو در حزب کمونیست بالا رفت، خیلی زود در حال فرار کشته شد. اما میلیون‌ها نسخه از کتاب او که به «کتاب سرخ» مشهور شد، در سراسر جهان فروخته شده و مائو را به یکی از ثروتمندترین افراد چین بدل کرد.

حکومت پینوشه هم در همان ماه‌های ابتدایی پس از کودتا، لازم دید یکی از این کتاب‌های رنگی منتشر کند: «کتاب سفید تغییر حکومت در شیلی» (نوشته گونزالو ویال کوریا) که هدف اصلی‌اش توجیه و قانونی جلوه‌دادن کودتا بود. در این کتاب ادعا شده که سالوادور آینده می‌خواسته با عملیاتی به نام «طرح زتا» کنترل کنگره و ارتش را به دست بگیرد. این طرح خیالی حتی مورد تأیید آمریکا نیست و سازمان سیا آن را فقط نوعی تبلیغ سیاسی دولتی (پروپاگاندا) می‌داند.

خود پینوشه در دوران افسری چند کتاب در زمینه ژئوپولتیک چاپ کرده بود که هم به سرقت ادبی متهم شد و هم بابت اشتباه در نقشه‌ها، تا پای دادگاه به اتهام لوث‌کردن منافع مرزی کشور رفت. او در دوران دیکتاتوری علاوه بر چند جلد خاطرات روزانه‌اش، کتاب‌های دیگری نیز منتشر کرد. از جمله کتاب «روز حیاتی» درباره کودتای ۱۹۷۳ که مصاحبه با یک روزنامه‌نگار خیالی است و در آن خود را ضدکمونیست و فردی با عقاید استوار معرفی می‌کند.

البته همتای ایرانی پینوشه به یک کتاب بسنده نکرد. مثلاً تمام دانشجویان دانشگاه‌ها مجبورند درس‌هایی مثل: وصایای امام خمینی، مکتب شهید سلیمانی، انقلاب اسلامی، تاریخ و تمدن اسلامی و… را به عنوان «واحدهای عمومی» بگذرانند. اشائه و تبیین امیال رهبران هم به عهده مراکزی مثل «مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی»، «دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای» و ده‌ها نهاد تبلیغاتی دیگر است. این روزها، در حالی که مجلس و دولت مدعی عدم وجود بودجه کافی برای سرمایه‌گذاری‌های رفاهی و زیرساخت عمومی هستند، طبق لایحه بودجه سال ۱۴۰۴ به بیست نهاد تبلیغاتی حکومتی بودجه‌ای معادل یک میلیارد دلار (۹۴۰ هزار میلیارد ریال) اختصاص داده شد.

این مؤسسات جولانگاه چهره‌هایی مثل: حسن عباسی، علی‌اکبر رائفی‌پور، سعید قاسمی، وحید یامین‌پور و… هستند که کارشان انتشار اطلاعات جعلی و تئوری‌های توطئه، و همچنین ترویج خرافات مذهبی در رسانه‌های رسمی است. علی خامنه‌ای در حمایت از این جریانات می‌گوید: «وقتی ما می‌گوییم دشمن داریم، می‌گویند شما دچار توهم‌اید؛ توهم توطئه. خود این مطرح‌کردن توهم توطئه، به نظر ما یک توطئه است. برای اینکه حساسیت‌ها را کم کنند و بگویند دشمن چیه، کدام دشمنی! نه آقا، توهم توطئه نیست؛ شناخت توطئه است، دیدن توطئه است.»

جناح مذهبی از ابتدا با علم میانه خوبی نداشت. رهبر اول جمهوری اسلامی معتقد بود شاه بابت خرید فناوری هسته‌ای به ایران خیانت کرده و حتی طرح تولید برق از انرژی خورشیدی را مسخره می‌کرد. نتیجه این نگاه واپسگرا در بزنگاه‌هایی مثل همه‌گیری کرونا به شدت جلب توجه کرد؛ جایی که خامنه‌ای برای دفع بیماری، خواندن دعایی از «صحیفه سجادیه» را تجویز کرد و شیادان طب اسلامی مثل «حسین روازاده» اماله روغن بنفشه را! فرمانده سپاه پاسداران هم در نمایشی خجالت‌آور «کرونایاب مستعان» را رونمایی کرد که خیلی زود مشخص شد چیزی نیست جز ابزار کلاهبرداری یک فرد فرصت‌طلب.

شاید داستان معروف «ماری آنتوانت» ملکه فرانسه را شنیده باشید که وقتی به او گفتند مردم انقلاب کردند چون نان ندارند بخورند، جواب داده بود: «خب شیرینی بخورند!» خود لوئی شانزدهم هم همین اندازه با واقعیت بیگانه بود و در شرایط قحطی و هنگامی که مردم به خیابان‌های پاریس ریخته و زندان باستیل را تصرف کرده بودند، جناب شاه در دفتر یادداشت روزانه‌اش نوشت: «امروز هیچ اتفاقی نیفتاد.» چهار سال بعد، شاه و ملکه هر دو زیر گیوتین رفتند.

در دوران معاصر هم خودکامگان همچنان مستعد غرق‌شدن در دنیای توهماتی خود هستند. آن‌ها به خاطر قدرت بیش از حد و نشنیدن صداهای مخالف، خود را فردی یگانه و برگزیده الهی می‌دانند. همان حدود سال ۱۹۷۶ که عیدی امین خودش را رئیس‌جمهور اوگاندا معرفی کرد و در رادیو گفت: «خودم را مهم‌ترین شخصیت جهان می‌دانم!» آخرین شاه ایران هم در مصاحبه با مایک والاس از توهمات قدسی‌اش گفت: «سوال: شما به مدت ۳۳ سال از سؤقصد، درگیری داخلی و تهدیدهای خارجی جان به در بردید. چرا؟

محمدرضا پهلوی: من به خدا اعتقاد دارم. از او بپرسید! من فکر می‌کنم این تنها توضیح است.

– شما گفته‌اید من زنده می‌مانم تا کاری را که می‌خواهم انجام دهم.

کاری که (توسط خدا) برای من تعیین شده تا انجام بدهم.

– وقتی پسربچه بودید رویاهایی دیدید، الهاماتی دیدید. خدا یا پیام‌آور او به سوی شما آمد؟

بله. با رویاها شروع شد. سپس الهام‌ها و احساسات. همه در یک سال و نه بیشتر. بین شش تا هفت سالگی.» (برنامه ۶۰ دقیقه شبکه CBS، فوریه ۱۹۷۴)

چنان که پیشتر گفتیم، پینوشه هم به برگزیدگی خودش ایمان داشت و معتقد بود هر کاری کرده «به خاطر خدا و شیلی» بوده و خدا او را می‌بخشد. ناگفته پیداست که فردی وابسته به مذهب مثل خامنه‌ای، بیشتر از امثال پینوشه در این توهم فرو رفته و گرچه بسیاری از هواداران تندرو او معتقدند خامنه‌ای همان امام زمان موعود است، ولی خودش ادعای خدایی و حلول روح خدا در جسمش را دارد. او سال ۹۸ در دیدار با خانواده قاسم سلیمانی مدعی شد که بیست و سه- چهار سال پیش در جمع حدود بیست نفر از فرماندهان سپاه: «یک صحبت گرم و گیرایی کردم. قبلاً هم فکرش را نکرده بودم. خدای متعال همین‌طور حرف می‌زد. در واقع زبان من بود، حرف خدا بود. خیلی جلسه عجیبی بود. خیلی تاثیراتی گذاشت.»

معرفی کتاب: مرگ دیکتاتور

کتاب «مرگ دیکتاتور» مجموعه نوشته‌های زندانی سابق «پی. آر. سالونیا» که توسط عرفان قانعی‌فرد به فارسی ترجمه شده را در جوانی خوانده بودم. دوره کوتاهی که این مترجم به زندان افتاد، من هم در اوین زندانی بودم و فرصت کوتاهی برای آشنایی پیدا کردیم. اما هرگز فرصت نشد با هم در این‌باره حرف بزنیم که چرا مرگ دیکتاتور؟ آیا بهتر نیست جنایتکاران در دادگاه عادلانه محاکمه شوند؟ آیا در کشور ما امکان محاکمه دیکتاتور وجود دارد؟ محاکمه پینوشه در شیلی چطور ممکن شد و چه نتیجه‌ای داشت؟ در قسمت بعد به این موضوع مهم می‌پردازیم.