سرزمین شگفتیها
«شیلی» کشوری در سمت غربی آمریکایجنوبی است و به شکل بیقوارهای دراز. دقیقتر بگوییم، شیلی طولانیترین کشور شمالی-جنوبی جهان با بیش از ۴۲۰۰ کیلومتر طول است. همین شکل جغرافیایی نامعمول، یکی از عوامل مهم در سرنگونی دولت سالوادور آیِنده بود که در بخش بعدی (زمینههای کودتا) به آن میپردازیم. از دیگر خصوصیات جغرافیایی شیلی اینکه به دلیل محاصره بین اقیانوس آرام و از سمت دیگر با رشته کوه آند، شکل جزیرهای و جداافتاده دارد. همچنین به خاطر وجود قلههای آتشفشانیِ نیمهفعال، کشوری زلزلهخیز به حساب میآید و به طور متوسط هر دو روز یکبار دچار زمینلرزه میشود. جالب است بدانید آشنایی آیِنده با «تنچا» همسرش، در یکی از همین زلزلهها و هنگامی اتفاق افتاده که پس از زلزلهای شدید، مردم سراسیمه به خیابان ریخته بودند. سالوادور دختر را میبیند و همانجا پیشنهاد میدهد بروند لبی تر کنند و به همین خوشمزگی تنچا به یار همیشگی رئیسجمهورِ آینده شیلی و بعدتر به دادخواه خون او بدل میشود.
شیلی چندین جزیره هم دارد که به دلایل مختلفی مهم هستند؛ چه از نظر استراتژیک و سیاسی، چه از نظر باستانی و فرهنگی. مثل جزیره «ایستر» که مجسمههای غولپیکر ۹ هزار ساله مرموزی در آن قرار دارد. یا جزیره «رابینسون کروزوئه» که در قرن هفدهم میلادی محل اقامت ملوانی بوده که «دانیل دفو» داستان معروفش را با الهام از سرگذشت او نوشته.
اما دیگر ویژگی مهم شیلی که نقش اثرگذاری در تاریخ این کشور داشته، وفور معادن سنگ مس، آهن و نیترات است. مس شیلی مرغوبترین نوع در جهان است و میزان تولید این کشور از ایالات متحده آمریکا و اتحاد شوروی سابق هم بیشتر بود. به همین دلیل، قدرتهای جهانی همیشه چشم طمع به شیلی داشتند و ابتدا سالها تحت استعمار انگلستان بود، بعد آلمان و پس از جنگ جهانی اول هم ایالات متحده که تازه به شکل امپراطوری قدرتمند ظهور کرده بود، به کل آمریکای لاتین و از جمله شیلی چنگ انداخت.
میدانیم که ایران ما هم شرایط مشابهی داشته: از دیرباز تحت سلطه انگلیس بود و در سده پیش، روسیه هم به کشور نفوذ کرد. اما بعد از جنگ جهانی دوم و تحلیلرفتن این قدرتها، آمریکا یکهتاز میدان شد. بهویژه با کودتای ۲۸ مرداد و سقوط دولت دکتر مصدق، ایالات متحده میخاش را در زمین نفتخیز ایران محکم کرد.
از نظر داخلی هم شیلی از زمان استقلال در سال ۱۸۱۰، توسط طبقه اجتماعیای اداره میشد که دارای قدرت اقتصادی بودند. سالها گروهی شامل چند خانواده که نوادگان مهاجران اروپایی بودند و مالکین زمینها به حساب میآمدند، و بعدتر که طبقه حاکمه گسترش پیدا کرد و سرمایهداران، کارخانهداران، و بانکداران به صدر آمدند. با تمام اینها، شیلی یک کشور در حال توسعه و به قول «ایزابل آیِنده» (نویسنده مشهور) باثباتترین، امنترین و ثروتمندترین در آمریکای لاتین به حساب میآید. او در کتاب خاطراتش «سرزمین خیالی من» مینویسد: «زمانی که در اکثر کشورهای آمریکای لاتین انقلاب فوران کرده و نظامیان با زور اسلحه حکومت را در اختیار میگرفتند، در شیلی دموکراسی نمونهای در حال قدرتگیری بود. نیمه اول قرن بیستم شاهد به وجود آمدن پیشرفتهای اجتماعی قابل ملاحظهای بود. تحصیل رایگان عمومی و اجباری، بهداشت عمومی برای همه و یکی از پیشرفتهترین سیستمهای بیمه اجتماعی در قاره، موجب تقویت طبقه متوسط تحصیلکرده و سیاستگرای عظیم و طبقه پرولتاریایی با آگاهی طبقاتی شد. اتحادیهها و مراکزی برای کارگران، کارمندان و دانشجویان تشکیل شد. زنان حق رأی به دست آورده و روندهای انتخاباتی تکامل یافتند.»
این شکوفایی البته پس از دوره دیکتاتوری ژنرال «کارلوس ایبانز» – دیگر نام منفور در شیلی- اتفاق افتاد. ایبانز سال ۱۹۲۵ با کودتا به قدرت رسید، ولی مشکلات اقتصادی و دیکتاتوری بیرحمانه او کارش را به سقوط کشاند. ژنرال بعدها در ۱۹۵۲ تا ۵۸ با ژست اصلاحطلبی، دوباره به میدان آمد و رئیسجمهور شد، ولی بحرانهای اقتصادی باز هم او را به زمین زد. درست مثل اصلاحطلبان ایران که در ابتدای انقلاب و دهه ۶۰ در تمام ارکان نظام جمهوری اسلامی حرف اول را میزدند، اما با مرگ «روحالله خمینی» و به قدرت رسیدن «سید علی خامنهای» به حاشیه رانده شدند. این گروه بعدتر با پوستاندازی ظاهری و با شعار «اصلاحات» موفق شدند دوباره به قدرت بازگردند ولی نتوانستند بیش از یک دهه دوام بیاورند.
سال ۱۹۳۲ شیلی به نخستین جمهوری سوسیالیستی در میان کشورهای آمریکا بدل شد. یعنی با سقوط اول ایبانز، دولت جدیدی روی کار آمد که اهداف استقلالطلبانه و ملی زیادی داشت و میخواست معادن مس و ذغالسنگ را ملی کند. ولی عمر این دولت فقط ۱۳ روز بود و با یک کودتای ارتجاعی دیگر به بهانه «بازگشت نظم»، به آن پایان داده شد.
طبیعی بود که در کشوری با چنین زمینه و پیشینهای، از اندیشههای کمونیستی استقبال شود و سرانجام با اتحاد گروههای مختلف چپ، یک چهره غیرمنتظره برنده انتخابات ریاستجمهوری سال ۱۹۷۰ شد: دکتر سالوادور آیِنده.
«گابریل گارسیا مارکز» مردم شیلی را اینطور توصیف میکند: «شیلیاییها بهشکلی بیبرو برگرد، بسیار زیاد به کشورشان شبیهاند. آنها خوشایندترین مردم قارهاند، عاشق زنده بودنند و حتی کمی بیشتر از بهترین شکل ممکن، میدانند چگونه زندگی کنند. اما گرایش خطرناکی به بدبینی و دیرباوری و افکار روشنفکرانه دارند. یکبار یک شیلیایی در روز دوشنبه به من گفت که هیچ شیلیایی باور ندارد که فردا سهشنبه است!»
ایزابل آینده هم در اینباره مینویسد: «در میان ما شیلیاییها، بدبینی رفتاری صحیح به حساب میآید. تصور عمومی آن است که فقط احمقها خوشحالاند.»
پس از کودتا و سرکوب جمهوری سوسیالیستی در سال ۱۹۳۲، حالا نوبت سالوادور آیِنده و دولت چپ جدیدی رسیده بود تا با دشمنان داخلی و خارجی دست و پنجه نرم کند. اینبار شیلیاییها حق داشتند بدبین باشند.
معرفی کتاب: خاطرات ایزابل آیِنده
در این بخش چند بار به کتاب خاطرات ایزابل آیِنده اشاره کردیم. «سرزمین خیالی من» با ترجمه «مهوش عزیزی» سال ۱۳۸۸ توسط نشر علم منتشر شده. خانم آیِنده در این کتاب بیشتر به خاطرات شخصی و کودکانههایش پرداخته، هرچند در لابهلای همین خُردهخاطرات میشود با شیلی و فرهنگ آمریکای لاتین بیشتر آشنا شد. اما در ۴ فصل پایانی کتاب، با زبانی ساده به تاریخ شیلی و بهویژه کودتای پینوشه پرداخته شده و نویسنده که عموزاده رئیسجمهور آیِنده است، از تاثیر این اتفاق بر زندگی خودش، خانواده و کشورش نوشته است.
بنیاد شیرین عبادی یک سازمان غیرانتفاعی معاف از مالیات
501(c)(3) registered tax-exempt nonprofit organization, US Federal Tax ID #75-3149224
حق چاپ ©2023 بنیاد شیرین عبادی