شهید شیلی
روزی را به یاد میآورم که در تبوتاب پس از انتخابات سال ۸۸، انتشار فیلم کشتهشدن یک دختر جوان همه را شوکه کرد. در سایت اشتراکگذاری «بالاترین»، زیر ویدئو غوغا بود. اینترنت توسط حکومت به شدت کُند شده بود و در حالی که منتظر بودم ویدئو دانلود شود، نظرات مردم را میخواندم. یکی نوشته بود: «من که هنوز نتونستم فیلم رو ببینم، از خوندن کامنتها گریهام گرفته!» حال خیلی از ما اینطور بود.
تصویر تکاندهنده لحظه مرگ «ندا آقاسلطان» به سرعت در فضای وب منتشر و خیلی زود به نماد اعتراضات «جنبش سبز» بدل شد. بسیاری از انقلابها، جنبشها و وقایع فراگیر سیاسی و اجتماعی با چنین نمادهایی در حافظه عمومی ماندند و گاهی یک «شهید» نماینده تمام قربانیان گمنام و بیچهره میشود. کودتای شیلی و دوران دیکتاتوری پینوشه هم شهید کم نداشت. در این دوره بسیاری از هواداران آیِنده، سران احزاب چپ یا نظامیان وفادار به دولت کشته شدند، یا زندانی شده و بعد زیر شکنجه جانباختند. از بین کسانی که از کشور گریختند یا تبعید شدند هم کسانی مثل «اورلاندو لتهلیر» (وزیر خارجه) در واشنگتن، یا «کارلوس پراتس» (وزیر دفاع) در بوئنوسآیرس مورد سوقصد قرار گرفته و کشته شدند.
«ویکتور خارا» و «پابلو نرودا» هنرمندانی بودند که مرگ تراژیکی داشتند. «هورتنسیا بوسی» بیوه آیِنده، همراه دخترش «کارمن پاز» به مکزیک رفت و در تبعید زندگی خود را وقف کمپین بینالمللی همبستگی با شیلی کرد. دو دختر دیگر خانواده، «بئاتریس» و «ایزابل» به کوبا رفتند. بئاتریس (معروف به تاتی) دختر بزرگ آیِنده که مثل او پزشک بود و در تمام عمر چون همکاری وفادار پدر را همراهی میکرد، اکتبر ۱۹۷۷ در هاوانا خودکشی کرد. «لورا» کوچکترین خواهر سالوادور آیِنده که نماینده کنگره بود، به کوبا رفت و عوامل حکومت مانع بازگشت او به شیلی شدند. او هم سال ۱۹۸۱ خودکشی کرد. «ایزابل آیِنده» نویسنده مشهور لاتین که عموزاده سالوادور است نیز سالها در ونزوئلا تبعید بود.
اما بیشک مهمترین شهید شیلی، خود سالوادور آیِنده است. او هم مثل «فیدل کاسترو» گرچه در خانوادهای سطح بالا به دنیا آمد ولی بعدتر رهبر شورش تودهها علیه منافع طبقه اجتماعی خودش شد. «سالوادور گییرمو آیِنده گوسنز» ۲۶ ژوئن ۱۹۰۸ در سانتیاگو به دنیا آمد. در خانه با لقب خودمانی «اِلچیچو» صدایش میکردند. پدربزرگش «دُن رامون» پزشک و مؤسس اولین مدرسه سکولار (غیرمذهبی) در شیلی بود، و همچنین یکی از اعضای رده بالای لژ فراماسونری.
آشنایی سالوادور جوان با یک کفاش آنارشیست، زندگی او را تحتتأثیر قرار داد. «خوان دِ مارسی» مهاجر ایتالیایی مسنی بود که نخستین معلم آیِنده در مبارزات اجتماعی به حساب میآید. در دکان زیرپله همین کفاش بود که آیِنده با کتابها و اندیشههایی نو آشنا شده و متأثر از انقلاب فرانسه و شعار «آزادی، برابری، برادری»، به شخصیتی با تفکر آزادیمحور بدل شد که دغدغهاش فقرا و کارگران بودند. به جای ارتش، پزشکی را انتخاب کرد و از نزدیک با فقر و جهالت مواجه شد. در ۲۹ سالگی نماینده والپارایسو در مجلس و یکی از بنیانگذاران حزب سوسیالیست شد. و یک سال بعد یعنی در ۱۹۳۸، به وزارت بهداشت رسید.
او که خوشگذران، خوشتیپ و محبوب زنان بود، سال ۱۹۴۰ ازدواج کرد و گفتیم سه دختر داشت. اما زندگی سیاسی آیِنده مثل یک کمپین انتخاباتی طولانی بود. او چهار دهه به عنوان نماینده مجلس یا سناتور در بالاترین سطح سیاست فعالیت کرد و به خاطر ناکامی در ۳ دوره پیاپی انتخابات ریاستجمهوری، به نامزد همیشه بازنده معروف شده بود. دور از جانش، چیزی شبیه به «محسن رضایی» خودمان!
ولی سالوادور سرانجام پس از ۲۰ سال مبارزه انتخاباتی و در حالی که در حزب خودش رقبایی مثل نرودا داشت، بالاخره موفق شد و در ۴ سپتامبر ۱۹۷۰ به ریاستجمهوری رسید. او یک رهبر ذاتی بود و در همان فرصت کوتاهی که داشت دلهای بسیاری را ربود. «کلودینا نونیز» فعال سیاسی شیلیایی در اینباره میگوید: «هنوز هم وقتی صحبتهای او با جوانان را میشنوم قلبم به تپش میافتد. به نظرم آن زمان زیباترین سالهای زندگی ما بود. چون ما رهبر داشتیم، رویاهایی داشتیم، یک آرمانشهر داشتیم. دنیایی داشتیم که میخواستیم تغییرش بدهیم.»
پیشتر از شباهت سرنوشت سیاسی سالوادور آیِنده با محمد مصدق گفتیم. این دو چهره ملی اشتراکات دیگری هم داشتند. مثلاً اینکه هر دو پزشک بودند، هر دو منصوب به فراماسونری، و در نهایت داستانِ هر دو نفرشان به تنهایی در برابر دشمن و مرگی شهادتگونه منتهی شد. در آخرین عکسهای آیِنده تنهایی او برابر هجوم نظامیان، برای ما یادآور تصاویر مصدق در دادگاه نظامی یا آن عکسی است که در بیابانهای احمدآباد از او گرفته شده؛ پشتکرده به هیاهوی دنیا، چون صخرهای تنها در میان موجها.
جالب اینکه در سالهای ابتدایی انقلاب ۵۷، هواداران «ابوالحسن بنیصدر» او را با آیِنده مقایسه میکردند. این به دلیل محبوبیت آیِنده و جنبش سرکوبشده شیلی در میان انقلابیون ایران بود. ضمن اینکه به این ترتیب گروههای مخالف بنیصدر به خاطر عداوتشان با او، به صورت خودکار با پینوشه و کودتاگران همردیف میشدند. پس به نظر میآید آن شباهتهای ظاهری، اتفاقی نبوده و نخستین رئیسجمهور ایران که او نیز پزشک بود، در ژستها، طرز پوشش و حتی عینک مخصوص آیِنده از او تقلید میکرده.
«مسعود بهنود» روزنامهنگار قدیمی، در خاطراتش میگوید که پس از سرنگونی آیِنده، در نشریات اروپایی و فضای فکری جهان، این کودتا با ماجرای ۲۸ مرداد مقایسه میشده؛ با جزئیاتی مثل منابع طبیعی دو کشور، نقش دستگاههای امنیتی غربی، و شباهت آیِنده به مصدق. به همین دلیل ساواک نسبت به آیِنده و شیلی حساس میشود. به گفته بهنود که آن زمان دبیر خبر روزنامه «آیندگان» بوده، ۲ سال بعد از ۱۱ سپتامبر ۷۳ عکس معروف آخرین لحظات زندگی آیِنده توسط یکی از آژانسهای خبری منتشر میشود: «عکسی بود که تا حالا از این صحنه ندیده بودیم. صحنهای که آیِنده کلاهخود نظامی گذاشته سرش، با کتوشلوار عادی، یک مسلسل هم دستش است و دارد با دو- سه نفر دیگر از قصری که کودتاگران آمدهاند بمباران کنند، بیرون میآید و به بالا که هواپیماها هستند نگاه میکند. عکس باورنکردنی بود. خونسردی این آدم. شاید برای ماها که شنیده بودیم وقتی به خانه دکتر مصدق حمله کردند چه اتفاقی افتاد و مصدق با چه وضعی از پشتبام رفته؛ این یادآور آن خاطره بود.»
عکس در صفحه اول روزنامه منتشر میشود: «صبح متوجه شدم که آیندگان را جمع کردند. این یکی از دو موردی بود که ساواک روزنامهای را جمع کرد. من آنجا فهمیدم که این خاطرههای مشترک یا کاری که قصهنویسها میکنند و به آن آشناییزدایی میگویند، چقدر میتواند در یک لحظههایی مهم بشود. این عکس بعد از چند سال که از مرگ آیِنده گذشته بود، باز هم ما را به توقیف داد!»
معرفی فیلم: مستند زندگی آیِنده
«پاتریشیو گوسمان» فیلمسازی متعهد است که در تمام سالهای پس از کودتا، زندگی خود را صرف مبارزه با دیکتاتوری به وسیله هنر کرد. مستند «سالوادور آیِنده» یک تکنگاری جذاب درباره این سیاستمدار شریف است که در خلال آن، ماجرای به قدرت رسیدن تا سرنگونی او روایت میشود.
بنیاد شیرین عبادی یک سازمان غیرانتفاعی معاف از مالیات
501(c)(3) registered tax-exempt nonprofit organization, US Federal Tax ID #75-3149224
حق چاپ ©2023 بنیاد شیرین عبادی